نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی با حضور در منزل احمد احمد از این مبارز انقلاب عیادت کرد.
زندگیاش فراز و فرودهای زیادی داشته است، کتاب خاطراتش که بازتابی از همین زندگی پرفراز و نشیب است هر خوانندهای را میخکوب میکند و مخاطب را تا «عمق تاریخ» میبرد، از مبارزات با شاه تا شدیدترین شکنجههای ساواک و درگیری با منافقین.
شب یک روز زمستانی است که سعید جلیلی نماینده رهبر معظم انقلاب در شورای عالی امنیت ملی وارد منزل احمد احمد میشود و پس از سلام و علیک با فرزندان و همسرش، وارد یک اتاق کوچک میشود. احمد روی تخت نشسته و نمیتواند راه برود، بهخاطر همان تیری است که در درگیری خیابانی 40 سال قبل با منافقین، به پایش اصابت کرده، پسرانش زیر بغلش را میگیرند و با کمک ویلچر به قسمت پذیرایی منزل میرویم و تازه صحبتها شروع میشود...
با ذوق و شوق خاطره دیدار پارسالش با آقا را تعریف میکند، میگوید: پارسال همین روزها بود که از بیت رهبری تماس گرفتند و بعد هم خودشان آمدند دنبالم و رفتیم پیش آقا. بعد از نماز مغرب و عشا تقریباً 20 نفری میشدیم که جلسهمان با آقا شروع شد، جلسه جمعی از مبارزان قبل از انقلاب و نخبگان با آقا.
ادامه میدهد: همان ابتدا آقا گفت "نکند منتظرید برایتان سخنرانی کنم؟! میخواهم امشب با هم باشیم". بعد هم خیلی خودمانی با تکتکمان احوالپرسی کرد و خاطرات آن روزها را مرور کردیم.
حلاوت دیدارش با آقا در خاطرش مانده و در طول صحبتهایش چندبار به آن دیدار اشاره میکند، حتی جایی میگوید که ایکاش دوباره امسال هم آن جلسه تکرار شود و در نهایت به جلیلی میگوید: اگر میتوانید فیلم آن جلسه را به دستم برسانید تا بهعنوان یک خاطره شیرین آن را مرور کنم... .
دختر احمد احمد نیز میگوید: ما زمان امام بزرگترین آرزویمان این بود که از نزدیک ایشان را ببینیم و حالا بزرگترین آرزویمان این است که آقا را زیارت کنیم.
احمد صحبتهایش را با ذکر خاطراتش ادامه میدهد، از شکنجههای وحشیانه ساواک میگوید؛ همان خاطراتی که مفصلترش را در کتاب خاطراتش توضیح داده و هر مخاطبی را میخکوب میکند.
چند دقیقهای گذشته که جلیلی خطاب به او میگوید: از چند سال قبل وقتی کتاب خاطرات شما را خواندم ارادتم به شما بیشتر شد چون مصداق آیه «إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا» هستید. خیلی وقت بود مشتاق دیدار از نزدیک با شما بودم تا اینکه امشب این توفیق نصیبم شد. شماها یاران صادق حضرت امام(ره) بودید که علیرغم همه سختیها و شکنجهها بهیاری ایشان برخاستید.
جلیلی در بخش دیگری از صحبتهایش تأکید میکند: ارزش کار شما دوچندان است چون هم مقابل «استبداد» مجاهدت کردید و هم در برابر «نفاق»، از هر دو جبهه ضربه خوردید و همزمان با شاه و منافقین درگیر شدید.
احمد نیز خطاب به جلیلی میگوید: ما حتی یک لحظه فکر نمیکردیم انقلاب پیروز شود و صرفاً بهدنبال انجام وظیفه خودمان بودیم.
همینجا جلیلی خاطرهای تعریف میکند و میگوید: همین است که اخلاص شما را ثابت میکند چون حتی فکر نمیکردید انقلاب پیروز شود ولی باز هم مقاومت کردید. یک بار از حاج حسین شریعتمداری که در زمان شاه به حبس ابد محکوم شده بود پرسیدم "آن زمان تصور میکردید انقلاب پیروز شود؟"، ایشان گفت "چنین تصوری نداشتیم و منتظر بودیم تا آخر عمرمان در زندان سپری شود! اما آنچه را وظیفهمان بود انجام دادیم تا اینکه انقلاب هم پیروز شد".
جلیلی ادامه میدهدِ: نسل ما خیلی در حق شما کوتاهی کرده، یک بعدش کوتاهی در معرفی شما به سایرین است. صادقانه میگویم که امثال شما باید در مجاهدت و اخلاص و مقاومت و زهد و... الگوی نسل امروز باشید. کارنامه بعد از انقلاب شما هم مثل کارنامه قبل انقلابتان درخشان است چون با اینهمه مجاهدت هیچ انتظاری از انقلاب و نظام نداشتهاید و امثال ما در برابر شما احساس کوچکی میکنیم.
در پایان جلیلی خطاب به احمد میگوید: حاج آقا! ما را نصیحت کنید تا مثل شما عاقبتبهخیر شویم.
احمد بدون درنگ میگوید: ایکاش مسئولین یک مقدار از این تشریفات خارج شوند، مثل مردم باشند. کشور ما از خیلی کشورهای دیگر امنتر است اما چرا بین برخی مسئولین با مردم اینقدر فاصله است؟ تنها خواستهام از خدا نیز این است که عاقبتبهخیر شویم و در راه خدا بمانیم. خدا خیلی ما را دوست داشته که در یک کشور مسلمان آن هم در کشور شیعه و امام رضا(ع) به دنیا آمدهایم... .